تلخ مثل عسل



«هرچقدر آدم‌های بیشتری را می‌شناختم، تنهایی‌ام بزرگتر می‌شد. انگار با شناخت بیشتری از دنیای ذهنی‌شان و آنچه در درونشان نهفته بود، فاصله‌ی خودم با دنیای آن‌هارا غیرقابل جبران می‌دیدم. قبلا دیدن این فاصله برایم اضطراب‌آور بود اما حالا با بی‌اعتنایی از کنار این موضوع می‌گذرم. چه فرقی می‌کند با چند نفر دنیای ذهنی مشترک و نزدیکی دارم؟ درد‌ها و رنج‌های مشترک جز احساس تاسف و کمی هم‌دردی چه سودی دارند؟ شاید بهتر باشد با هیچ‌کس احساس نزدیکی اندیشه‌ و تفکر نداشته
یه قسمتی از آهنگ گذشتن بمرانی هست که خیلی دوسش دارم می‌گه: •معنی خاطره: آن‌چه بر کسی گذشته و در حافظه‌اش مانده •معنی حافظه: عارضه‌ی ضبط و نگهداری مطالب و وقایع •معنی عارضه: اتفاق، پیش‌آمد، مرضِ عشق •معنی فاصله: مسافتِ بین دو چیز یا دو کَس تو خیلی دوری خیلی دور.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پونه پلاس تبادل لینک روزبه دستگاه تزریق مواد شیمیایی طناز دوربین های دیجیتال شورای دانش آموزی Leroy